جدول جو
جدول جو

معنی بند بنی - جستجوی لغت در جدول جو

بند بنی
روستایی از دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ بَ)
جزٔجزء. تکه تکه. قطعه قطعه. پاره پاره: و از حال ری و خوارزم بندبند و اندک اندک از آن گویم که دو باب خواهد بود سخت مشبع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 474).
به ترکیب آن سنگها بندبند
برآورد بیدر حصاری بلند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ بَ)
مخفف باد برین. باد صبا باشد. (اوبهی). رجوع به باد برین شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
هر چیزی که جهت بستن و بند کردن چیزی بکار برند.
لغت نامه دهخدا
(بَ بُ)
دهی جزء دهستان سیاهکل رود بخش رودسر است که در شهرستان لاهیجان واقع است. دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد ظنی
تصویر بد ظنی
بد گمانی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه روی ریسمان راه رود و عملیات شگفت انگیز کند شخصی که عملیات آکروباسی روی بند انجام دهد ریسمان باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلند بینی
تصویر بلند بینی
کسی که دارای بینی بلند باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلند بین
تصویر بلند بین
کسی که همتش بزرگ است. بلند نظر، بلند همت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنا بنا
تصویر بنا بنا
زاو زاویل والادگر راز غلیگر گلغر گلکار رازیجز
فرهنگ لغت هوشیار
عمل بدبین ببد گمانی نگریستن در امری یا در همه امور مقابل خوش بینی، اعتقاد باینکه جهان پر از بدبختی و یاء س و حرمان است مقابل خوش بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندبند
تصویر بندبند
جز جز، تکه تکه، قطعه قطعه، پاره پاره، اندک اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند زن
تصویر بند زن
آنکه کاسه و بشقاب را پیوند دهد
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل بند باز ریسمان بازی آکروباسی نوعی نمایش ورزشی که در آن شخصی بر روی بند عملیات بدنی انجام دهد و هنر نمایی کند. بند باز برای حفظ تعادل خود در روی بند معمولا چوبی در دست میگیرد. در بند بازی شخص دومی بنام یالانچی وجود دارد که در صحنه زمین زیربند اداهای مضحک درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در امری یا در همه امور بنظر سوء ظن نگرد مقابل خوش بین، آنکه جهان آفرینش را پر از یاء س و حرمان و بدبختی داند مقابل خوش بین
فرهنگ لغت هوشیار
دامنه ی کوه، زیرکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه ی شهرستان نوشهر، مرتعی در حوزه ی علم
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در حوزه خانقاه پی سوادکوه، نام مرتعی در حوزه
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهی گیر
فرهنگ گویش مازندرانی
ترکه هایی که جهت بستن مجموعه ی دسته های برنج مورد استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه و مرتعی در روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرپایی، تشکچه، پوست تخت، هر چیز نرم و مناسب که بتوان
فرهنگ گویش مازندرانی
همراه کردن بعضی لوازم نقدی و جنسی با عروس به عنوان شگون به
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرکتل، پایین بند یا سد، مکانی که در جنوب بالا جاده کردکوی.، نام روستایی از دهستان لنگای عباس آباد که بقعه ای بنام ایوب.، نام روستایی در خطرکوه سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی